یکشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۷

 

نفت نمی خواهیم قطری آب دهان ما به ریزید

قتل در ابهر , سکوت درزنجان

نمی دانم نظر شما دراین باره چیست این اواخر شهر زنجان , یکی از شهرهای خبر ساز نه تنها ایران بلکه دنیا شده. ایکاش که این مقام ومرتبت ومشهوریت از سمت وسوی مثبت به سوی این شهر سرازیر می شد ومردم شهر می توانستند پله های ترقی و پیشرفت و بالندگی را یکی پس از دیگری پشت سر نهند.

متاسفانه درست عکس این قضیه باعث وبانی شهرت زنجان گشته , یعنی قضایای چون فساد اخلاقی معاون دانشگاه زنجان به نیت تجاوز به یکی از دانشجویان دختر این دانشکده, که هنوز هم ادامه داردویکی از معضلات اخلاقی زنجیری استان محسوب می شود. دیگری داستان بس اسفبار شکنجه کودکان بی سرپرست توسط اداره بهزیستی استان زنجان که واقعاً تصاویر این کودکان شکنجه شده دل هرانسانی به درد می آورد جز مسئولان زیرفت استان .

همین طور مسئله بسیار مهم وتهدید آمیز معدن سُرب و روی شهر زنجان که باجرعت می توان گفت نزدیک به نیم میلیون جمعیت شهر را در معرض ابتلا به سرطان پوست و به ویژه سرطان ریه قرار داده است . ومسئولان دولت مهرورز احمدی نژاد هیچ گوش شنوای به این فریادها ندارند. اگر فرصتی دست دهد درباره این معدن گزارشی را خواهم نوشت .

واما آخری کشته شدن انسانهای بی گناه ازبی آبی درروستایشان , روستای که آب آشامیدنی که چه عرض کنم , پس از سی (30) سالی که ازعمر انقلاب می گذرد هنوز در این روستا خبری از آبی که حیوانات وگیاهان استفاده می کنند هم نیست. ومردم روستا مجبورند برای تهیه آب که لازمه ادامه حیات است . جان خویش در راه قطره ای آب فدا کنند. البته نا گفته نه ماند که یکی از برکات سفرهای استانی احمدی نژاد می تواند همین شیهد شدن این روستائیان در راه بدست آوردند قطری آب باشد .

دراین رابطه گزارش تلخیص شده آقای بیگدلی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان زنجان را می خوانید تلخیص وویراستاری مطلب طوری صورت گرفته که لطمعه ای به اصل موضوع وارد نشود:

يک. بعد از اطلاع‌رسانی در باره‌ی ماجرای اسفبار داغ‌گذاری بر بدن سه کودک در يکی از مراکز تحت پوشش بهزيستی استان زنجان که موجب جريحه‌دار شدن احساسات عمومی شد، بنا به دلايلی قصد نداشتم که به برخی از اخبار تأسف‌ باری که به دست ما مي‌رسد بپردازم و به همين دليل از پوشش خبری زندانی شدن يک دختر فرزند شبانه‌روزی بهزيستی در آذربايجان‌شرقی که توسط خبرنگار ما در تبريز ارسال شده بود، خودداری کردم. تا اين‌که احضاريه‌ای از دادگاه به دست اين‌جانب رسيد که حاکی از شکايت مديرکل سابق بهزيستی استان زنجان از بنده بود و مرا به تاريخ 17/7/87 به دادگاه فرا خوانده است، آن هم با ادعای نشر اکاذيب؛ آن هم اکاذيبی که منجر به برکناری مديرکل سابق و اقدامات مسؤولان بهزيستی کشور به منظور نصب دوربين‌های مداربسته در مراکز نگهداری کودکان بهزيستی در سراسر کشور شد! البته حرف‌های نگفتنی بسياری در خصوص بهزيستی استان زنجان و شيوه‌ی نامطلوب پيگيری اين ماجرای تأسف ‌بار توسط مسؤولان بهزيستی کشور مطرح است که شايد به بخشی از آن‌ها در آينده‌ای نزديک بپردازم.

دو. در خبر ارسالی از تبريز آمده بود که "مديرکل بهزيستی آذربايجان‌شرقی با طرح شکايتی عليه يکی از دختران بي‌سرپرست و تحت پوشش شبانه روزی بهزيستي، وی را روانه‌ی زندان کرده است"! در ادامه‌ی خبر آمده بود: "خانم مريم سيدمردانی از فرزندان تلاشگر و مسؤوليت‌ پذير بهزيستی تبريز بوده که اخيراً به‌طور مستقل زندگی مي‌کرده و به‌دليل فشار ناشی از مشکلات مالی و عدم توان تأمين مايحتاج ضروری زندگی و اجاره‌ی منزل به اداره‌ی کل بهزيستی آذربايجان ‌شرقی مراجعه مي‌کند و با جواب منفی مسؤولان روبرو مي‌شود. علي‌رغم التماس‌های فراوان وی هيچ کمکی به او نمي‌شود و به دستور [...] از اداره‌ی کل بيرون رانده مي‌شود. در ادامه متأسفانه به جای دستگيری و حمايت از اين بانوی رنجديده از وی تحت عنوان پرخاشگری به مدير کل بهزيستی طرح شکايت و در نهايت روانه‌ی زندان تبريز مي‌شود "


سه. خبر سوم در باره‌ی حادثه‌ی اسفناکی است که در روستای خوشنام شهرستان ابهر روی داده است. در اين حادثه‌ی دردناک که به علت فقدان آب در اين روستا و سفر اهالی آن به روستای هم‌جوار با تراکتور به منظور استفاده از آب روی داده، يک مادر و دختر او که نامزد بوده و قرار بوده است بعد از ماه رمضان عروسی کند درگذشته و دختری ديگر حافظه‌ی خود را از دست داده و از ناحيه‌ی لگن و پا و دست به شدت مصدوم شده است و مرد جوان ديگری که تازه ازدواج کرده به شدت از ناحيه‌ی لگن و پا و دست و صورت آسيب ديده است. البته سال‌هاست که در کشور ما مثلاً تلاش بر اين است که از سيل مهاجرت روستاييان به شهرها با اتخاذ برخی از سياست‌ها جلوگيری شود. اما متأسفانه نه تنها اين برنامه‌ها محقق نشده، بلکه سيل خروشان مهاجرت روز به روز بيشتر شده است. يکی از مهم‌ترين علل افزايش مهاجرت‌های روستاييان، فقدان نگاه عادلانه در توزيع فرصت‌ها و امكانات است. اين فقدان نگاه عادلانه موجب مي‌شود که امکانات ابتدا به پايتخت و سپس به مراكز استان‌ها و در نهايت اندکی هم به مراكز شهرستان‌ها اختصاص يابد و چيزى دندان‌گير نصيب ديگر شهرها و روستاها نشود. به دليل همين توزيع نامتناسب فرصت‌ها و امکانات، شهرهاى بزرگ‌تر هر روز بيشتر از گذشته گسترش ناموزون و نامتناسب مي‌يابند و جمعيت مهاجر بيشتری را به خود جذب ‌مي‌کنند. اين روند نامطلوب موجب مي‌شود که شهرهاى كوچك‌تر و بالاخص روستاها به علت فقدان امکانات و فرو رفتن در فقر و فلاکت، روز به روز به نابودى نزديك‌تر ‌شوند. آری در شهرستان ابهر كه نداى نمونه بودن مديران آن از هر سوى به آسمان بلند است، حدود يك‌ماه پيش تعدادى از روستاييان محروم براى شست‌وشوى لباس و انجام تکاليف شرعى و بهداشتی خود مجبور مي‌شوند که دسته‌جمعى سوار تراكتور شوند و با طى مسافتى در روستاى هم‌جوار به دنبال آب باشند! در نتيجه به هنگام برگشت آنان به روستاى خود، تراكتور كه وسيله‌ى مناسبى براى حمل مسافر نيست به دليل سنگينى بار و خرابى راه واژگون مي‌شود و تعدادى از روستاييان را به كام مرگ می فرستد . مسئولان استان نیز سکوت پیشه کرده اند. البته این مرگ ها می تواند از نو مرگ های عمد محسوب شوند که یک بحث حقوقی است.

امروز کودکان و مردان و زنان روستای خوشنام مي‌گويند: "از طلا گشتن پشيمان گشته‌ايم/ مرحمت فرموده ما را مس کنيد" آوردن نفت بر سر سفره‌های ما پيشکش، ما نمي‌خواهيم نفت را بر سر سفره‌های ما بياوريد، ما آبی را مي‌خواهيم که حيوانات و پرندگان نيز حق دارند که از آن بنوشند.

حال اگر ما فرياد برآريم و بر اين حادثه مرثيه بخوانيم، باز هم بايد از طرف آنان متهم به سياه‌نمايي، و يا از سوی استاندار محترم زنجان، رمُی به غرض‌ورزي، حسادت و دشمنی با نظام و انقلاب شويم که چشم ديدن فعاليت‌های موفق دولت را نداريم؟!
ای کاش مسؤولان استان به جای تلاش در جهت ايجاد انواع و اقسام تضييقات برای مطبوعات روشنگر، اندکی هم به چاره‌انديشی برای حل اين‌گونه مشکلات مردم بپردازند.

برچسب‌ها:






<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]