سه‌شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۷

 

دولت آبادی , از کارتا کار


ابرمردی که می جنگد هنوز اما با قلمش !


محمود دولت آبادی را باید خواند نه یک بار بلکه بارها وبارها, با نگاه کردن نه ,با چشیدن نه ,با تُک زدن نه, بلکه درآثارش باید فرو شوی تا به اعماقش برسی, باتمام وجودت باید نوشته هایش را بفهمی ولمس کنی . اوراباید از نو شناخت , مردی که شهامتش از صداقتش می آید ومردمی بودنش از ساده زیستی اش , دولت آبادی هنوزکه هنوز با قلمش می تازد بر علیه تاریکی وظلمت و جهل وخرافات . قصدم این نیست که پیش در آمدی بر بیوگرافی بی شیله پیله اوبنویسم . چراکه نیازی بدان نیست آنچه که دولت آبادی را دولت آبادی کرد و شهره عالمش ساخت مردمی بودن آثارش و وفاداری به خلق اش بود , بیائید از نو بخوانیم محمود را باز .

محمود دولت آبادي در سال 1319 خورشيدي در يك خانواده ساده،در روستاي«دولت آباد» متولد شد. روستايي نسبتأ بزرگ با حدود 140 خانوار جمعيت در شش هفت كيلومتري جنوب سبزوار.

او تا شش هفت سالگي را در همانجا گذراند و نخستين آشنايي را با الفبا در همانجا پيدا كرد ، و تا بدانجا كه قصه هاي عاميانه مكتوبي را كه در دسترس مي داشت در همان سال ها خواند. همچون چهل طوطي ، حسين كرد شبستري، گرشاسب نامه و به ويژه امير ارسلان نامدار، كه آن را دو سه بار دوره كرد. چيزهايي كه تخيل را در ذهنش كاشتند و به آن جان دادند. خيال پردازي اي كه مادر همه قصه هاست، و بي گمان همين علاقه به قصه و داستان و مانندهايشان همچون نقالي، شمايل گرداني ، هنرهاي مطربي ، مديه خواني درويش جهانگرد،نشستن پاي صحبت پيرمرد تنهايي كه در گوشة مسجد كوچك ده مأوا گرفته بود، وبه ويژه تعزيه و شاهنامه خواني ،انگيزه عمده گرايش بعدي دولت آبادي به داستان نويسي بوده اند . يعني زمينه ها و مواد لازم براي قصه نويسي را در ذهن و جان او جاي دادند و پروراندند . آن هم ، البته ، هنگامي كه در خانواده شان يك شب آرام وجود نداشت و نمي توانست هم وجود داشته باشد كه راستش دو گروه فرزند بودند از دو مادر ويك پدر. چيزي كه خودش به تنهايي خيلي از خيالپردازي ها را پديد مي آورد و به آن ها دامن مي زند و مي تواند مايه و زمينه اي بس مناسب براي قصه پردازي هاي آينده باشد ، آينده اي كه از دو اتفاق مهم كودكي نشأت گرفته است . دهه عاشورا و عروسي هاي زمستانه.

در اين ميان نقش « زنده ياد» پدر بسي ارزنده و سر نوشت ساز است . مردي كه از سويي با وجود گرفتن «آب شفا» از درويش دوره گرد براي حفظ و درمان گو سفندان خود ، با حافظ و سعدي بيگانه نبود ، واز سوي ديگر چون شوق و علاقة فرزند را به آن مسايل مي ديد به فكر فرستادن او به « شهر»براي طلبه شدن افتاد. كه اين امر به عللي نشد و محمود تا 12 ، 13 سالگي همچنان در ده ماندو تا هنگامي كه براي نخستين بار براي كار در زمين غربت ، آغوش خانواده را ترك كرد،پيش از آن به كارهاي گوناگون روستايي از كاشت و تا گوسفنداري ... سر گرم بود. پس از آن چندي به عنوان پادو و وردست در يك كفاشي كار كرد ، مدتي وردست چدر و برادران خود در كارگاه تخت گيوه كشي ، بعد شاگرد دوچرخه ساز شد ، آنگاه در يك كارخانة پنبه پاك كني كار كرد ، و بعد به سلماني گري پرداخت . پيشه اي كه تا ساليان دراز، در مواقع اضطرار ممر معاشش مي شد. پس از نخستين دورة سلماني گري مدتي به صورت كارگر فصلي در «ايوان كي » روي زمين كار كرد ، و سر انجام راهي تهران شد. به تهران كه آمد نخست در يك چاپخانه ، كوچك حروفچيني کار كرد و مدتي در كشتارگاه به سلماني گري پرداخت . آن گاه مدتي به ولايت و از آنجا به مشهد رفت. به تهران كه باز آمد دكلاماتور تئاتر و گاهي سوفلور و همزمان با آن كنترلچي سينما شد . بعد مدتها براي روزنامه كيهان آگهي مي گرفت كه از بيكاري «سيزيف» برايش سخت تر بود، بعد در بخش تجارتي دايره شهرستان هاي روزنامه كار كرد، كه در اپر اشتباه« فارسي نويسي » اخراج شد و به انبار داري و فيش كردن صورت اجناس در يك شركت پرداخت .كه آن را از زور خستگي و بيهودگي رها كرد و در يك تئاتر تلفن چي شد و سر انجام در سال هاي 49، 1348 به عنوان كارمند موقت در كانون پرورش فكري به كار پرداخت ،كه آن هم با باز داشت او در اسفند1353 از او گرفته شد . بازداشت محمودي تا اسفند 1355 طول كشيد .علت آن هر چه باشد ، ريشه در خاستگاه اجتماعي ، تحول فكري و پرورش سياسي او دارد كه ديديم نه « ناز پروردتنعم»بود ، نه برج عاج نشين و نه دست پروردة مرام هاي وارداتي يا جعلي داخلي.ودر نتيجه نمي توانست با نظام حاكم كنار بيايد و در بازي هاي سياسي اش شركت كند. آنچه او هميشه مي انديشيد و عالبأ به زبان مي آورد كه « تا وقتي انسان دچار نباشد شب ها در كنار خيابان بخوابد نمي تواند حدود بي مسئوليتي محيط اجتماعي را نسبت به فرزندان خود درك كند ،و تا از لامكاني روي پشت بام آغل خانه نخوابد نمي تواند قدر و ارزشامنيت اجتماعي و ضرورت آن را براي يكايك مردم جامعه بفهمد و تا توي يك خانه سي متري كه جمعيت در آن موج مي زند، زندگي نكند و از بوي گند شكم روش آن زن رختشور بيمار نتواند بخوابد مشكل بتواند بر اين عقيده بماند كه انسان ابتدا مي بايد از حداقل امكانات زندگي و حرمت انساني بر خوردار باشد و بعد ... به جنگ منفورترين موجودات ، يعني بيكاره هاي مفتخور و انگل ها و تنبل ها ، كه غالبآ نيروهاي سياه جامعه را تشكيل مي دهند برود...»

محمود دولت آبادي در سال 1338 يا 39 در حالي كه به سن خدمت سربازي رسيده بود، به شوق نام نويسي در كلاس تئاتر «آناهيتا» از مشهد به تهران آمد. اما اين كلاس شروع به كار كرده و زمان نام نويسي گذشته بود. ناگريز به تئاتر پارس در لالهزار رفت و اعلام كنندة برنامه ها شد. نمايشنامة تنگناي او[ كه اساس و حتي شخصيت ها و جزءياتش ربوده شد و از فيلم «گوزنها»سر در آورد ‍‍[ محصول تجربه هاي اين دوره است.

البته، دولت آبادي از پاي ننشست و بي ديپلم دبيرستان، در اثر پا فشاري سر انجام به كلاس آناهيتا راه يافت و چندان استعدادي از خود نشان داد كه شاگرد اول رشته هنر پيشكي شد. آغازي براي يك تجربه عميق و سر شار كه چند سال طول كشيد و تا لحظه باز داشت در مقام هنر پيشة تئاتر در چند نمايشنامه بازي كرد و يك بار هم در فيلم گاو [ اثر داريوش مهرجويي ] ظاهر شد.

خلاصه اينكه همين زندگي و كارها وجود او را ساختند و اشتياقش را براي دستيابي به ادبيات روز به روز افزون تر كردند. در واقع اعتقاد خودش اين است كه «انسان تا كار نكند نمي تواند به شناخت چيزي برسد. انسان از رهگذر كار به قابليت ها ، ناتواني ها و توانايي هاي خود پي مي برد و از همين راه است كه روابط اجتماعي و اقتصادي و مناسبات انساني را المس و حس مي كند

پدرش هم به او گفته بود كه «هيچ چيز مثل كار نمي تواند آدم را از كسالت در بياورد» ، و لذا او هر گز از كار خسته نشده است .

آشنايي دولت آبادي با ادبيات جديد در همان دولت آباد، و از زبان كساني كه گرايش هاي سياسي داشتند، آغاز شد. صادق هدايت ، صادق چوبك و بزرگ علوي... و نخستين سفرش به تهران وسفر يك ساله اش به مشهد و شركت در تماشاي نمايش هاي عروسكي روزهاي جمعه در كوه سنگي و بازگشت دوباره اش به تهران، تغيير چشم گيري در اين آشنايي نسبي پديد نياورد. او تا سالهاي 38- 133 بيشتر داستان پليسي مي خواند تا آنكه از رهگذر تماشاي چند فيلم خارجي [لك لكها پرواز مي كنند ، سرنوشت يك انسان ...] و خواندن چند داستان از چخوف ، در يافت كه « نويسندگاني هم در دنيا بوده اند و هستند كه در باره واقيعت و حقيقت نوشته اند و مي نويسند». در كشور ما صادق هدايت از اين جمله بود. كه وقتي محمودآثار او را خواند يقين كرد كه «نويسنده خواهد شد » زيرا در اين آثار هيچ فاصله اي ميان خودش و محيطش نمي ديد...و از آن پس بود كه حس كرد جرات دارد قلم بر دارد و سياه مشق ها يي بنويسد، هر چند كه البته همة آنچه را كه تا پيش از نوشتن ته شب نوشته بود ، به دست آتش سپرد.

محمود دولت آبادي ذهني وقاد و حافظه اي نيرومند دارد و شايد همين ها راز سر شاري و پرمايگي داستان هاي اويند. او همه آنچه را در كودكي ديده يا شنيده است در ذهن خود حاضر دارد.

ويژگي كارهاي محمود دولت آبادي اين است كه در آنها كوشش خود را براي نزديك شدن به باور و يقين خواننده به كار برده است. مضامين داستان هايش، به تبع نخستين و بكرترين تاثراتش ، روستايي هستند، و آنچه نوشته نه به علت بيان بي واسطة تجربيات، بلكه به سبب تاثيرات عميقي كه از زندگي گرفته توانسته است با خواننده رابطه اي صميمانه بر قرار كند ، و اين محصول آغشتگي نويسنده است با قهرمان ها و محيطش . لذا ملاك قضاوت در باره آثار خود را هم «خواننده هاي صادق و بي غرض» آن نوشته ها مي داند . نخستين داستان دولت آبادي كه در سال 1341 در مجله آناهيتا چاپ شد «ته شب » نام داشت.

برچسب‌ها:


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]