یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۷

 

شارشارسرخ آبشار


سیزدهمین سالگرد کوچ غریبانه سیاوش کسرایی


سیاوش کسرایی در سال۱۳۰۵ در اصفهان متولد شد.او درحالی که جمله وطن اش با آغوش باز به انتظارش نشسته بودند ,در 19 بهمن ماه سال 1374 دراثر بیماری قلب درناباوری تمام درآرزوی بهروزی مردمش درزیر تیغ جراحی درکشوراتریش جهان خویش بدرود گفت وترک یارودیارکرد . چند روزی بیش به سیزدهمین سالگرد غریبانه اش باقی نمانده ,یاد وخاطراش را گرامی بداریم.


اوکه سُردن شعررا از نوجوانی آغاز کرد اشعاری بسیار خلق نمود همه در ستایش خلق وبهروزی خلق اش , اما دراین میان , شاهکاربه یاد ماندنی او همانا منظومه آرش کمانگیر است. وی از شاگردان نیما بود که هم چنان به او وفادار ماند.ضمن آنکه سالیان دراز در حزب توده ایران فعال بود , در کنار شعر به مسایل سیاسی نیز می‌پرداخت. به همین دلیل هم او را شاعر مردم خطابش می کردند .


سیاوش بسیار زود به همراه خانواده اش به پایتخت آمد. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیت‌های ادبی و سرودن شعر، عمری را به تکاپوهای سیاسی در (حزب توده ایران) گذراند. اما سرانجام، ناگزیر از مهاجرت شد و دوازده سال پایانی زندگی اش را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بسر برد. وی سال‌های پایانی عمر خویش را دور از کشور خود و در تبعید در اتریش و شوروی گذراند؛ وی در سال ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش در سن ۶۹ سالگی حیات را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین (بخش هنرمندان) به خاک سپرده شد.


در هوای برفی خانه، نويسنده "شارشار سرخ آبشار" در كنار شاملو آرام گرفت!

.../مي‌پنداشتیم كه سپيده‌دمي رنگين چندان كه به سنگفرش شب از پاي درآييم با بوسه‌اي بر خون اميدواری ما بخواهد شكفت/ و ياران يكايك از پا درآمدند! [چرا كه انسان‌ اي دريغ، كه به درد قرونش خو كرده بود]/ و نام ايشان از خاطره‌ها برفت / شايد مگر به گوشه‌ي دفتري *[پاره‌اي بر اين عقيده‌اند*.


* بخشی از شبانه «الف . بامداد*

هوای خانه برفی ست! سه روز است که بی امان برف می بارد.هر سو را که نگاه کنی سفیدِ سفید است. آن خیابان بی مانند تهران خیابان دکتر مصدق(پهلوی یا ولیعصر)با انبوه درختان حالا بس بلند و کهنسالش عجیب رخ مینمایاند! به تمامی سفید!

برف می بارد/برف می بارد/ به روی خار و خارا سنگ!/کوهها خاموش/دره ها دلتنگ/راههاچشم انتظار کاروانی با صدای زنگ!...

به 13سالگردکوچ غریبانه «سیاوش» چند روزی بیش نمانده (نوزدهم بهمن ....

باری برف در خانه همچنان در کار باریدن است.

تا بسیارباید ببارد تا شاید آلودگی را این بار خوبِ خوب از دیار فراموشی بزداید!!...

راهها پس از بیش از ربع قرن سکوت، همچنان چشم انتظار و عطشانند کاروانی را با صدای زنگ!...

.../آرش اما همچنان خاموش،/از شکاف دامن البرز بالا رفت/وز پی او،پردهای اشک پی در پی فرود آمد،/بست یکدم چشمهایش را عمو نوروز،/خنده بر لب ،غرقه در رویا./کودکان، با دیدگان خسته و پی جو، در شگفت از پهلوانیها!

همين شب يلداي پيش بود. خانواده گردش جمع شده بودند، ما نيز به او پيوستيم. فالي بود و بزمي بود و ...


تفالي زديم به ديوان آن رند زميني و مرور كرديم شبانه‌هاي بديلش در زمانه‌مان را!... آخر، محتسب همان محتسب! و داستان همان داستان! از سر تا به ته!... نام انسان را فرياد كرديم! و شكفته شديم چنان چون آفتاب گرداني كه آفتاب را با دهان شكفتن فرياد مي‌كند!...

سرزنده بود و شاداب، با اينكه تازه از تيغ جراحي رها شده بود. يكي شعرش را مي‌خواند، يكي داستان كوتاهش و همه و همه نظر «احسان» را درباره شاهكارشان مي‌خواستند كه بدانندامانظراین احسان نیزنظرهمان احسان بود,سیاوش آرش کمانگیرایران است.

سه نسل پس از او به كارزار شدم. از پيچ و خم‌هاي راه مي‌گفت و راه دراز پيش رو را يادآورمان مي‌شد!...

باري، يلداي تيره استبداد را پاياني مي‌خواست و سوسوي سپيده را مي‌طلبيد...

شعروطن را اینجا گوش کنید

شعر:سیاوش کسرایی

آهنگ:سعید فرجپوری

آواز:همایون شجریان


یادش گرامی و مرامش جاودانه باد


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در نظرات [Atom]