جمعه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۷

 

وقتی مرغها پروازمی کنند !


این طنزوماجرایش ازجنس ماجراهایی است که هیچ وقت کهنه نمی شوند,به خصوص درساحت دولت احمدی نژاد که همه خواسته ها وناخواسته های منقول وغیر منقول درحال تازه شدند। از نایابی وکمیابی گرفته تا به گرانی , بیکاری و بی پولی و فقر وفساد وتبعیض ,خلاصه انواع واقسام نارسایی ها وبحرانها به ویژه در زمینه ارزاق عمومی که چیزی نه مانده کارد به استخوان برسد ।ازکمبود مرغ وگوشت که بهانه نوشتن این طنز شده که چه عرض کنم , مردم امروز برای یک وعده نان وپنیرنیزدغه دغهخاطر دارند. طنززیرراکه شرح حال پریشان مردم ازفراری شدن مرغها واحتکارآنهاست یک طنز نویس خوش ذوق زنجانی درروزنامه شهرشان چاپ کرده که نمونه ای است ازروزگارمردمشان.

براي جبران كمبود مرغ در زندگي و جلوگيري از آسيبهاي بيشتر، توصيه مي‌كنيم شهروندان دستهايشان را به پشت قلاب كرده، بين 75 تا 90 درجه خم شده و با صداي بلند و به مدت حداقل يك ربع اين‌گونه بخوانند: قدقد قدا، قدقد ...


چند صباحي است مرغها، نه تنها از سفره شهروندان كه از مغازه مرغ‌فروشان هم متواري و به مكاني نامعلوم مهاجرت كرده‌اند. براي رديابي اين موجودات قد! اولين جايي كه به ذهنمان خطور كرد خانه همسايه بود. اما همسايه با اظهار بي‌اطلاعي از سرنوشت مرغها گفت: دهه، تا ديروز كه مرغ همسايه غاز بود، حالا چي شده كه سراغ مرغ رو از ما مي‌گيريد؟ وي در ادامه با اذعان به اينكه بسوزد پدر همسايگي گفت: اي كاش پايمان مي‌شكست و مسئوليت همسايگي را قبول نمي‌كرديم. اگر مي‌دانستيم روزي مرغها اينجوري تيتر يك روزنامه‌ها مي‌شوند، هرگز مسئوليت‌ نگهداري و پرورش غاز را قبول نمي‌كرديم!

في‌الحال كه از همسايه به نتيجه نرسيديم طبق توصيه يكي از دوستان به هاج زنبور عسل زنگ زديم تا شايد بتوانيم ردي از مرغهاي متواري بيابيم.

س ـ سلام هاجي

ج ـ سَلا... شما گ ... ايـ ... ك ...

س ـ هاجي، صدات قطع و وصل مي‌شه.

ج ـ الان چطور؟

س ـ بهتر شد، راستي هاجي همچنان دنبال هاج خانوم مي‌گردي؟

ج ـ آره ديگه، ما هم 10 سال بيشتره كه عمرمون رو سر اين قضيه گذاشتيم.

س ـ خب ان‌شاءا... كه پيدا مي‌شه، غرض از مزاحمت، يه دسته مرغ نديدي كه به يه مكان نامعلوم برن؟

ج ـ نه، ولي مي‌شه حدس زد كجان؟

س ـ كجا؟

ج ـ دنبال جوجه‌هاي يك روزشون رفتن! از بس تلويزيون شما فيلم مارو نشون داد كه مرغها هم طفلكي جوگير شدن!


يكي ديگر از شهروندان كه هنوز به سن قانوني نرسيده با تأكيد به اينكه مامانش گفته با غريبه‌ها حرف نزند، گفت: مرغها خيلي ناز هستند، ولي من جوجه‌ها رو بيشتر دوست دارم، وي در حالي كه زبانش را بيرون مي‌آورد گفت: تازه مامانم يه جوجه خوشگل واسم خريده! وي در پايان با طرح يك سؤال فلسفي حسابي دستمان را توي پوست گردو گذاشت، پرسيد: مامانم مي‌گه نبايد بچه‌هارو از مامانا جدا كرد، پس چرا جوجه‌هارو از مامانشون جدا مي‌كنند؟! (ما هم منبعد پشت دستمان را داغ مي‌گذاريم كه ديگر با شهرونداني كه هنوز به سن قانوني نرسيده‌اند مصاحبه نكنيم)

وقتي دستمان از همه جا كوتاه شد، ناچاراً به برادران سرخپوست كه در بلاد قاره آمريكا ساكن‌اند، پيامك زديم، الحق و الانصاف اين عزيزان هم كم نگذاشتند و جلدي خود را به شهرمان رسانده و با تحقيقاتي كه به عمل آوردند به ضرس قاطع معتقد بودند، هيچ ردپايي از مرغها روي زمين وجود ندارد. يعني اصلاً مرغها براي متواري شدن از پاهايشان استفاده نكرده‌اند! (به حق چيزهاي رؤيت نشده و مسموع نگشته!) آنها با تأكيد بر اينكه حتي ردپاي مورچه ها هم از چشم آنها پنهان نمي‌ماند گفتند: يك احتمال بيشتر وجود ندارد و آن اينكه اين موجودات پرواز كرده‌اند! سرخپوستها مجبور شدند براي اطلاع از مكان اين موجودات ورپريده به مراسمهاي ويژه‌شان متوسل شوند، بدين ترتيب كه آتشي به راه انداختند و بر طبل نواختند و با انجام يك سري حركات موزون، در نهايت موفق شدند با اجداد مرغها تماس حاصل نمايند. خلاصه اينكه مرغها مدتي است طي آموزشهاي فشرده پرواز قرار گرفته‌ و موفق شده‌اند به آرزوي چندين و چند ساله‌شان جامه عمل بپوشانند، در ضمن اجداد در ادامه محل اختفاي نوه‌هايشان را بلاد تهران ذكر كردند.


يكي ديگر از شهروندان كه در جريان پرواز مرغها قرار گرفت در اين‌باره گفت: وا... زماني كه مرغها پرواز بلد نبودند و فقط مي‌توانستند نصفه و نيمه بپرند، دستمان بهشان نمي‌رسيد، حالا كه بزنم به تخته مثل شاهين پرواز كردن را ياد گرفته‌اند كه ديگر واي به حال ما! فكرش را كه كرديم، ديديم حالا حالا كه مرغها به موطن خود برنمي‌گردند، پس بر خود فرض دانستيم، جهت رفاه حال همشهريان كه به علت عدم رؤيت مرغ، دچار افسردگي آن هم از نوع ماژور گشته‌اند، با يكي از متخصصان روانپزشك تماس تلفني برقرار كنيم. روانپزشك در پاسخ، به نقش انكارناپذير مرغ در زندگي اشاره كرده و گفت: براي جبران كمبود مرغ در زندگي و جلوگيري از آسيبهاي بيشتر، توصيه مي‌كنيم شهروندان دستهايشان را به پشت قلاب كرده، بين 75 تا 90 درجه خم شده و با صداي بلند و به مدت حداقل يك ربع اين‌گونه بخوانند: قدقد قدا، قدقد ... وي با تأكيد بر اينكه اگر اين عمل دسته‌جمعي صورت گيرد بازدهي بيشتري خواهد داشت تأكيد كرد: پيشنهاد مي‌كنم اين حركت، هر روز بعد ازصرف غذا و به صورت خانوادگي انجام گردد.

برچسب‌ها:


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در نظرات [Atom]