دوشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۷

 

اطاق فرمان جمهوری اسلامی اینجاست!



مردم باید به دانند چه کسانی به انقلاب آنان خیا نت کردند:



1.توطعئه ها درکدام مرکز طرح ریزی می شدند ؟

2. توطئعه ها درکدام مرکزطرح ریزی می شوند ؟

3.توطعئه هادرکدام مرکز طرح ریزی خواهند شد ؟

4.توطئعه ها از چه طروقی عملیاتی می شوند ؟

5دولت احمدی نژاد از کجا فرماندهی می شود؟


انقلاب ایران دراین سی سال گذشته دستخوش حوادث ناگواری شده, که قطعاً به تلخی در سینه تاریخ ثبت خواهد شد, چرا که تاریخ به ندرت آلزایما می گیرد .قصد من این نیست دراین پیش درآمد به کالبد شکافی انقلاب ایران به پردازم , بلکه فقط اشاراتی است به سرگذشت آن تا به رسیم به مقصدی که از این نوشته داریم.


همه کسانیکه پیگیرانه مسائل انقلاب را دنبال می کنند به خاطردارند که, دوقشرو دواندیشه با پایگاه خاص خود بانی وحامی وادامه دهنده انقلاب ایران بودند وهنوزهم ازآخرین نفسهای آن دفاع می کنند. دریک سوی آن طیف چپ مذهبی ودر سوی دیگر طیف چپ . هردوی این طیف ها دارای لایه بندیهای هستند ,هم طیف راست ,هم طیف چپ, اما برای اینکه از موضوع بحث خارج نشویم دراینجا فقط به یکی از قشرهای تعین کننده مخرب جناح راست مذهبی که مورد بحث ماست می پردازیم.


رهبری این جناح را که امروز خودرا بعد از تصرف تمام وکمال قدرت اصولگرا می نامد بنیان گذاران وفارق التحصیلان مدرسه حقانی البته با حمایت خامنه ای به عهده دارند.نا گفته نه ماند این جناح نیز به نوبه خود به دو جمعیت انجمن حجتیه وموتلفه (حزب موتلفه) تقسیم می شوند.که اندرونی اینها نیز دارای لایه بندیهای است که فعلاًبحث مانیست. این بنیان گذاران وهوادارانشان همان های اند که از اول با انقلاب ایران مخالف بودندو چپ مذهبی را درآن زمان به رهبری آیت الله خمینی قبول نداشتند. نمونه بارزآن شعارهای بود که دربرابرشعارهای مردم سر می دادند, به عنوان مثال توده مردم انقلاب کرده خواسته های خود رادرزیر شعارخمینی ای امام مطرح می کردند وبا این شعار خواسته ها یشان را ازرهبرانقلاب طلب می نمودند.


دربرابراین شعارها, جماعت حجتیه ای و مدرسه حقانی وهوادارانشان شعار خمینی ای نا یب امام زمان سر می دادند. حالا این مفاهیم واین شعارها جقدردرست بوده یا نبوده ,ارتجاعی بوده یا مترقی به ماند کنار . توجه داشته باشید که اینها همان زمان خمینی را نه به عنوان رهبر بلکه به عنوان نایب می خواستند وبه زبان امروزی محمد خاتمی خمینی را تدارکاتچی می خواستند . اما شرایط انقلابی آن روز این اجازه را به آنها نداد. ولی بعدها با اطاق فکری که تشکیل دادند وبا کودتاهای خزنده ونیمه خزنده ای که درزیرسایه همین خامنه ای انجام دادند,توانستند اورا همراه خود سازند(البته ایشان ازهمان ابتدای مسیربه لحاظ هم فکر وهم اندیشی درکنارآنان بود, ولی میدان بُروزعمل دست نمی داد, تا اینکه شرایط مهیا شد و او هم تشکیلاتی بودن باآنها را پذیرفت!)وهمگی باهم به انقلاب ایران خیانت وآنرا را از آن رو به این رو کردند که امروزشاهدش هستیم.


دریک کلام توانستند شرایط ضد انقلابی را جای گزین شرایط انقلابی وخودرا جای گزین صاحبان اصلی انقلاب جا بزنند.و شد آنچه که نباید می شدوبا خیانتی که به انقلاب کردند,توانستند این همه هزینه های مادی و معنوی جبران نا پذیربر دوش ملت ایران بگذارند.. وازهمین اطاق فرمان, فرمان تصاحب اقتصاد ایران راصادر وتوسط فرماندهان پاسدارشان که آموزش تصرف عرصه بازرگانی ایران را می دیدند به تملک خویش در آورده وچوب حراج به هستی این ملت بزنند. واقتصاد زمان دولت میرحسین موسوی را که پابرهنه ها صاحب نون آبی شده بودند, به اقتصاد خانمان بر اندازامروز دولت احمدی نژاد تبدیل کنند. خوب این طرف مادی قضیه,واما درطرف معنوی آن که جبران آن تقریباً غیر ممکن است , آنچنان درزندانهای جمهوری اسلامی قتل وکشتاری راه انداختند که آثاری از سرمایه معنوی ملی برای ملت ایران باقی نگذاشتند.


و اما فکرمی کنم خالی از لطف نباشد در اینجا اشاره ای هم به مفهوم واژه رهبر وبه کار بردن آن در جای دقیق خودش بکنیم.درتعارف عام رهبرانقلاب به کسی گفته می شودکه به شکل سمبولیک از میان مردم برخاسته وپذیرفته می شود,به کسیکه چند نفر دورهم جمع می شوند وانتخابش می کنند رهبرانقلاب نمی گویند, آقای خامنه ای درنهایت نماینده آن عده محسوب می شودنه رهبر یک انقلاب. اغلب مشاهده می شود که اهل فن نیز خواسته یا نا خواسته خامنه ای را رهبرا نقلاب خطاب می کنند این دقیق نیست. باید توجه داشت که خامنه ای رهبر همین جمهوری اسلامی ساخت خودش است وخودش هم باید پاسخگوی همین جمهوری اسلامی باشدکه مردم ایران را به خاک سیاه نشانده..امروز نمی شود نقدرا رها کرده و یقه نسیه را گرفت .از مُرده حساب پس نمی کشند حساب را از زنده طلب می کنند.اگرهم برخلاف عرفُ به خواهیم ازمرُده حساب پس به کشیم فعلاً امروز آن روز نیست!


بگذریم عکسی راکه در بالامشاهده می کنید همگی از بنیان گذاران وفارق التحصیلان مدرسه مذهبی حقانی اند,در ضمن مدرسه حقانی از مدارس مشهور حوضه علمیه قم است که تخصص عمده اش تربیت طلبه های اصولگرا وهمچینین لباس شخصی های اصولگراست که درعکس نیزنمونه ای دارند. امیدوارم بتوانم آنان را درست معرفی کنم. از چپ به راست 1.مرحوم بهشتی که سمت چپ جمهوری اسلامی راگرفت وآن بلا سرش آمد که دیگر بر نگشت 2. مصباح یزدی مشهورپدرخوانده دولت احمدی نژاد3. آیت الله میلانی 4. علی یونسی 5. دری نجف آبادی6.مصطفی پورمحمدی7. محسن اژه ای 8. شخصی ؟ 9. محمود احمدی نژاد البته ایشان قبلاً شاگرد مدرسه بودند امروز شده اند مجری اطاق فرمان 10. علی اکبرفلاحیان 11. آیت الله جزاری 12. آیت الله قدوسی و13. روح الله حسینییان .14محمدی ری شهری که هر دو در عکس غایب هستند.


در این ارتباط شما نوشته ای رادر زیر به قلم آقای طباطبایی می خوانید که توضیح می دهد , گردانندگان فعلی کشور کجا تربیت شده ومی شوند.و اطاق فرمان یا اطاق فکر راچه کسانی هدایت می کنند ونقش تعین کننده آنها درجمهوری اسلامی در چه سطحی است...! (لازم است همینجا از آقای طباطبایی بخاطر این زحمتی که کشیده اند تشکرنمایم, زیرا اگرما به خواهیم دراصلاح امور موفق شویم راهی منطقی تر از روشنگری واطلاع رسانی نداریم.) ایشان می نویسد :


اگر به نقش سیاسی بعضی از مسئولین نگاهی بیاندازیم که به یک معنی در اداره کشور نقش حیاتی دارند، و تصمیماتشان زندگی ملیونها نفر را تحت الشعاع قرار می دهد،آنگاه به حقایقی دست می یابیم که بهتر است مردم نیز از آن باخبر باشند.

ماجرا سر نخی ساده است و نقطه مشترکی که غالب اینان از آن برخوردارند. جالب است و واقعیت که بیشتر این آقایان فارغ التحصیل مدرسه مذهبی حقانی می باشند. بسیاری از این فارغ التحصیلان به طور سنتی جذب مشاغل بالا، حساس و قدرتمند می شوند. مشاغل مهمی در قوهء قضایه، وزارت خارجه، وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، بازرسی کل کشور و رده های بلند مرتبه مدیریتی، همه و همه در اختیار دانش آموختگان این مدرسه ایدئولوژیک قرار می گیرد.

نمونه بارز و شناخته شده ی این جمعیت، آقای آیت الله احمد جنتی می باشد. آقای آیت الله مصباح یزدی نیز مثال دوم. ایشان به سال 1964 میلادی( معادل 43 سال پیش ) یکی از بنیان گذاران این مدرسه مذهبی و ایدئولوژیک بوده است. وی امروز بعد از تمام این سالها هنوز هم یکی از مدیران مهم و از تصمیم گیرندگان اصلی مدرسه حقانی می باشند. از مدیران و اساتید که بگذریم، نوبت به شاگردان می رسد، شاگردانی قاعدتا سفارشی و نورچشمی. شاگردان این مدرسه هیچ گاه نگرانی اشتغال ندارند و در هر شرایطی که باشند از مواهب پیشکسوتان و یاران دبستانی شان برخوردار می شوند.

احمدی نژاد هم یکی از همان شاگردانی است که نسبت به پدر معنوی خود بسیار قدرشناس بوده است و پس از رسیدن به کرسی قدرت نیز، تغییری در این منش استاد و شاگردی اش، پدید نیاورده است. اشارات روزانه آقای ریئس جمهور به افاضات و راهنماییهای آیت الله مصباح، زبان زد دوستان و همکاران ایشان می باشد.

رضایت و تایید مقام رهبری از دانش آموختگان این مدرسه اید ئولوژیک بارها به اثبات رسیده است. به طور مثال معرفی آقای اصغر حجازی (ریئس دفتر مقام رهبری) به این مدرسه برای تحصیل از دلایل عمده توجه حضرت آقا به این مجموعه می باشد. تحصیل آقای حجازی در مدرسه حقانی موجب آشنایی ایشان با دیگر شخصیت مهم این خانواده یعنی آقای محمد ری شهری وزیر اطلاعات سابق شد.

آقای محمد ری شهری با حفظ مشاغل بسیار مهم و پول ساز چون ریاست سازمان حج، تولیت حضرت عبدالعظیم را نیز، هم زمان بعهده دارند. ایشان به عنوان یکی از اصلی ترین حامیان انتخاباتی آقای ریئس جمهور احمدی نژاد بوده است. هر دوی این مجموعه های پول ساز هم رسماً از منابع مالی مدرسه حقانی می باشد.

وزیر اطلاعات فعلی آقای محسنی اژه ای و وزیرسابق کشور آقای پور محمدی، نیز، هر دو از شاگردان بنام استاد مصباح یزدی بوده اند و به همین دلیل به اذن استاد مشاغل حساس کابینه دولت را در اختیار گرفتند. آقای حسین زادهء حجازی حالا بعد از پایان آموزشهای لازم زیر نظر استاد مصباح، با چراغ سبز آقای خامنه ای راهی معاونت سپاه شده اند تا ساختار نظامی را با دیدگاههای "حقانی" نو سازی کنند.

رهبری و ریاست جمهور انتصابی ایشان هر دو از دوستی با حقانی و دانش آموختگان این مدرسه سود بسیار می برند. البته باید خاطر نشان شد که مقام رهبری در این مدرسه درس نخوانده اند و رابطه ایشان با حقانی بسیار حساس و در عین حال صمیمی می باشد. در نگاه ایئدولوژیک اساتید حقانی، مقام رهبری و دیدگاههای مذهبی و سیاسی وی بعضاًُ تفاوتهای است. در عین این تضاد اما، آنها در رابطه سیاسی و حمایتهای مورد نیاز رهبری، هیچ گاه هیچ چیز کم نمی گذارند.

رابطه ی رهبری با مدرسه حقانی و دانش آموختگانش یک رابطه عاشقا نه ای است، ایشان از نفوذ بسیار حقانی در ساز و کار حاکمیت باخبر است و می داند دوستی با آنها بسیار سودمندانه تر از دشمنی است وبه نوعی با آنها هماآهنگ می باشد.

احمدی نژاد با جسارت بیشتری که بعد از به قدرت رسیدن پیدا کرده است، تا کنون کوشیده است تا کنترلی نسبی بر رابطهء خود و دیگر هم مدرسه ای هایش ایجاد کند. برکناری پور محمدی از وزارت کشور در راستای همین سیاست بوده است گرچه این برکناری از دید بسیاری بی ادبانه و کینه توزانه ارزیابی شد. این برکناری، در ادامه و پس از عزل معاون همین وزارتخانه، یعنی باقر ذوالقدر شکل گرفت. حساسیت و جابجایی های مکرر احمدی نژاد در این وزارتخانه رابطه مستقیم با سرنوشت سیاسی او در دور دوم انتخابات دارد و تا انتخابات بعدی زمان زیادی باقی نیست. ایشان به خوبی از این حقیقت آگاه اند که رابطه سیاسی سپاه و بسیج با مدرسه حقانی، می تواند به راحتی شخص دیگری را بر مسند قدرت بنشاند و سر او را بی کلاه بگذارد. رفتن ذوالقدر به بسیج و برکناری او از مسند سیاسی، معانی بسیاری برای اهل سیاست داشت.

نقش سردار افشار که یکی دیگر از دانش آموخته های حقانی است در این میان بسیار اهمیت داشت. برکناری دو شخصیت بلند پایه مدرسه حقانی همچون پور محمدی و ذوالقدر از مساند سیاسی اتفاق مهمی است که باید آن را به خوبی درک کرد. احمدی نژاد اگر با افشار هم همین برخورد را داشته باشد به طور حتم بخش بسیاری از حمایتهای سیاسی، معنوی و مالی مدرسه حقانی را از دست خواهد داد و این به احتمال قریب به یقین معنایی جز باخت در انتخابات آتی ریاست جمهوری نخواهد داشت.

مقام رهبری و احمدی نژاد چه به خواهند وچه نخواهند هر دو اسیر دستان مخفی و قدرتمند مردانی شده اند که سالهاست برای به قدرت رسیدن برنامه ریزی کرده بودند وکرده اند منابع مالی بسیاری را در این راستا در اختیار گرفته اند. آنچه باید برای ما مردم مهم باشد آن است که بدون تعصب و جانب داری، از اخبار و نشانه ها برای اندیشیدن استفاده کنیم و سعی کنیم به درک درستی از "پاسخ" برای این پرسش برسیم که " چرا سرنوشت و آینده ما و فرزندانمان باید در دست محفلی کوچک اما قدرتمندی گرفتار آید؟"

حقانی و تفکر سیاسی و مذهبی اش بسیار خطرناک و غیر ملی است و اساساً دغدغه این کهنه پرستان خرافاتی، هیچ چیز جز قدرت مطلقه نیست. اینها کوچکترین اعتقادی به مردم و شرافت انسان و از همه مهمتر " آزادی انسان" ندارند و برای اهداف بلند مدت خود هر چه لازم باشد انجام خواهند داد.

برماست که حاکم سرنوشت خویش باشیم. و راه آزادی بی گمان از جاده آگاهی و تفکر می گذرد . چه خوب است که در این راه پر مخاطره، تا رسیدن به منزل مقصود، همراه و حامی یکدیگر باشیم.

برچسب‌ها:


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در نظرات [Atom]