یکشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۷

 


نفراول از چپ محصولی است متاسفانه آن دونفردیگررا نشناختم


سردارمیلیاردردرراه وزارت کشور


محصولی :کُرد کُشی برایم راحت تر از مرغ کُشی بود!


مدتها قبل مطلبی در جایی درباره رشادت این سردار اسلام درجبهه های جنگ حق علیه باطل خواندم که سردار فرمانده محصولی درهردوجبهه , هم در جنگ با عراق وهم درجنگ کردستان ازنظر خودش خوب جنگیده ورشادت ها از خود به جا گذاشته. شرح حال این سرداراسلام چنان است که درقیاس با وزیرکشور قبلی یعنی کردان باید گفت که صدرحمت به کفن فروش اولی , اگرکردان جعل اسناد کرده و سرخدا وملت ورهبرودولت کلاه گذاشت ورفت .گوش کنید شرح حال این کی را.


شرح حال این سرداراسلام البته که الاماشااله است ,هم مرتکب فساد مالی کلان شده هم مرتکب جنایت جنگی در جبهه ها,در همان نوشته نقل قول شده است که ایشان در جبهه کسانی را که مثل این آقا فکرنمی کرده و رزمنده دگراندیشی بوده که جنگ را یک جنگ میهنی می دانسته که در راه آزاد سازی وطن اش از دست دشمن می جنگیده , بنام گروهک ومنافق وغیروغیره دادگاهی می کرده که جبهه اسلام نیازی به منافق وملحدو کافر ندارد . یا چون ما می اندیشید ودررکاب اسلام می جنگید یا که به خانه برنمی گردید. یکی از رشادت های که در جبهه ها از خود نشان می داده ,به گلوله بستن این جوانان مهین پرست از پشت بوده , وچه ناجوانمردانه شریف ترین جنگجویان میهن پرست را بااین شیوه حیوانی از پای درنه آوردند ونزدیکان ویارانشان را تا ابد داغ دارنکردند این نوع سردارها !


سردارمحصولی درآن خاطرات گویی خود که اگرذهنم خطا نکند من آن را مدت ها پیش از این در گوگل خواندم ,اما با کمال تاسف بعداز روی کار آمدن این دولت آن مطلب هم مثل خیلی چیزهای دیگر غیبش زد .درآنجا وقتی صحبت از جنگیدن در راه اسلام پیش می آید محصولی اشاره به ماموریت جنگی اش در کردستان می کند و نقل به مضمون می گوید : اواخر مامورییتم درکردسان در حین جنگ حق علیه باطل طوری شده بود که کُرد کشتن برایم راحت تر از یک مرغ کُشتن بود. بعد شرح می دهد به علت امکانات فراوان نظامی که دراختار داشتیم وهمین طور ورزیدگی برادرها معولاً از حمله ها پیروزبر می گشتیم , یادش به خیر پشت تخته سنگهای بزرگ سنگر می گرفتیم وکردهای خائن به اسلام ورهبری را یکی پس از دیگری شکار می کردیم!


حال نباید به حال این مملکت وملت زار زار گریست که خائنی می رود وجایش خائنی بدتر از او معرفی می شود, آن قبلی اگر فساد اخلاقی داشت این یکی هر سه را یک جا دارد . هم فساد مالی دارد وهم فساد اخلاقی داردو از همه مهمتر مرتکب جنایت جنگی هم هست . آیا توهینی بزرگتر از این که همچون شخص معلوم الحالی را به وزارت به نشانند , آیا بهتر از این هم می شد به ریش یک ملتی خندید! می دانید چرا چنین شده وضع واوضاع ما وکسی از این آقایان صاحب منصب دراین حق لام تا کام زبان نمی گشاید وحرفی نمی زند, اگر نمی دانید من می گویم تا کسانی که هنوز ملطفت این شیوه اداره کشور از سوی این دولت نشده اند به شوند, برای اینکه دست به هر جای اینها به زنید بوی خلافکاری از آنجا برمی خیزد . کی مجرمی می تواند مجرم را به دست عدالت بسپارد مگر عقل انسان پار سنگ بر دارد!


ازآنجایکه سالهاست از مفاسد اخلاقی ومفاسد مالی سردار محصولی حکایت می شود وافکار عمومی نسبتاً با آن آشنایی خوبی دارد . وارد این بحش از فتوحات این سردار اسلام نمی شویم , بلکه به جای آن خاطره ای از جبهه جنگ رابا هم مورور می کنیم تا چه پیش آید.


در خط مقدم جبهه بوديم و با يك راديوي قراضه ي يك موج، صداي فارسي راديو بغداد را مي گرفتيم و موسيقي گوش مي داديم. در آن جهنم – كه به پيچ مرگ مشهور بود -، شنيدن صداي آسماني گوگوش و داريوش نعمت بزرگي بود و روح را تلطيف مي كرد. از صداي آن مردك گوينده و شعارهاي مهوع اش و فحش هايي كه مي داد متنفر بوديم (دليل تنفرمان هم همين كه آنجا داشتيم با عراقي ها و نوكران ايراني شان – برادران مجاهدين خلق – مي جنگيديم!) به همين خاطر به محض تمام شدن ترانه و شروع شعارهاي طرف، صداي راديو را كم مي كرديم تا ترانه بعدی.


يك روز برادران سياسي ايدئولوژي، در يك حمله ي گاز انبري و با تاكتيك غافلگيري، بچه ها را در حين شنيدن راديو به محاصره انداختند و مانند فتح خيبر، راديوي قراضه را از بيخ و بن در آوردند! كلي سين جيم شديم كه چرا راديو آورده ايم و صداي بغداد گوش كرده ايم و سرانجام راديوي مزبور، مانند نيروگاه هاي اتمي امروز (آخر، خطرش در آن زمان به اندازه ي نيروگاه هاي هسته اي بود!) زير پوتين رزمندگان اسلام خرد شد و لاشه اش به پشت خاكريز و قربانگاه راديوهاي ضبط شده از دشمن (!) افكنده گشت! (ببخشيد از كثرت علامت تعجب! خودداري نمي توانم!)


يك شب كه براي ديدار از سنگر حافظان ايدئولوژي سرزمين اسطوره اي (!) به طور بي خبر وارد كلبه ي مستضعفي (كه حقيقتا كلبه ي احزان بود) شدم، ديدم همگي را مانند اصحاب كهف، خواب در ربوده و آواز خُر و پف با صداي جاودانه ي ابي تركيب شده، منظره اي بديع از آشتي يك مشت مامور سياسي ايدئولوژي ريشو با تكنولوژي خانمان برانداز راديو به وجود آورده است! يك دو نفر شاهد ِ در حال عبور را هم به تماشاي اين صحنه كه به تولد خرس ِ پاندا در باغ وحش مي مانست دعوت كرديم تا فردا زير ماجرا نزنند. وقتي روز بعد از ايشان سوال كرديم كه پدر آمرزيده ها اگر راديو گوش دادن بد است، براي همه بد است، پس چرا خودتان گوش مي كنيد، اول بالكل منكر مسئله شدند و كي بود كي بود من نبودم، و ما فقط به آيات قرآن مجيد گوش جان مي سپريم و از اين داستان ها، و بعد كه ديدند سنبه پر زور است و دستكم چند جفت چشم، در صحنه حاضر بوده است، بعد از اندكي تامل و شور و مشورت به اين نتيجه رسيدند كه براي تعيين استراتژي اسلام، ما مجاز هستيم كه به صداي دشمن گوش فرا دهيم ولي شما عوام نه! لابد با شنيدن صداي ابي مي خواستند استراتژي هجوم به كفار و فتح كربلا را تعيين كنند!


حال حكايت برادر ميلياردر ماست (دلم برايش با اين خانه اش سوخت؛ ديگر نمي گويم ميلياردر!) لابد براي تعيين استراتژي معاملات خصوصي نفتي و مصادره ي اموال مردم و ساختن برج مجبور است با يك آنتن، تلويزيون ضيا و با آنتن هاي ديگر تلويزيون هاي نمي دانم كجا را تماشا كند. بكند آقا! ما كه بخيل نيستيم! اين را هم بگويم و ماجرا را تمام كنم كه عجب كاري داد آقاي احمدي نژاد با اين انتخابش دست اين بنده ي خدا! طفلك داشت زندگي و كار و كسبش را مي كرد و يك لقمه نان حلال در مي آورد و تلويزيونش را نگاه مي كرد! خداوند آرامش هيچ كس را اين طور به هم نريزد! الهي آمين.

برچسب‌ها:


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در نظرات [Atom]